آگاهی مفهومی است بسیار عمیـق ، که هیچ وجهی با علم و دانایی و انواع اندوخته های ذهنی و شقـوق آن ندارد. شاید هر یک از ما دانش و اطلاعات فراوانی درخصوص مطالب مختلف و متنوع داشته باشیم ولی این به مفهوم آگاه بودن ما نیست.
آگاهی ، جمله زیبا ، کتاب قطور و یا مقالات جدید نیست ، آگاهی از هویت شخص قابل افتراق و تفکیک نیست و نه جزئی از آن ، بلکه خود آن است ، در واقع آگاهی ، وجودمان و فردیتمان است و خودِ خودِ خودمان است .
برای درک این مطلب مثالی مطرح می کنیم:
تصور بفرمایید سیب سرخ و زیبا و پر طراوت و خوش عطر و براقی را که در ظرف میوه در کنار سایر میوه ها نظر ما را به خودش جلب می نماید.
علت این تمایل و جذب چیزی نیست جز اینکه آن سیب خاصیت و یا خواصی را دارد که یا ما آن را اصلاً نداریم و یا اینکه به اندازه کافی نداشته و درصدد و مترصد آنیم که آن را هرچهزودتر و بهتر و سریعتر از آن خود و مال خود نماییم.
( توجه داشته باشیم که این مثال بیانی از قانون جذب هم هست ، ما چیزی را به سمت خود جذب می کنیم و چیزی به نظرمان جذاب و دوست داشتنی است که نیازمندیم با آن تعامل برقرار کنیم و خود آن را و یا متناظر درونی آن را از آن خود نموده و به آن آگاه شده و آن را بخشی از وجود خود کنیم و با آن به اصطلاح کامل گردیم . )
اولین و موثرترین و کارآمد ترین روشِ مال خود کردن ، خوردن و بلعیدن آن چیز است با این تفاوت که ما این روش را در مورد ناخوردنی ها و یا بعنوان مثال برای انسان با رفتاری شبیه به خوردن ( مانند گاز گرفتن درآغوش گرفتن و هر نوع مجاورت تصاحب مانند و نزدیک ) باز سازی می نماییم .
سیب را گاز زده ، جویده و می بلعیم و پروسه بلع و هضم و جذب و دفع با همین مراحل آغاز گردیده و احیاناً پایان می پذیرد ، اما تازمانی که سیب به اشکال گوناگون و مختلف در جهاز هاضمه ما حضور دارد ، هنوز سیب از آن ما نگردیده و اسم سیب را در حالتهای مختلف با خود به همراه دارد و ما نیز اسم خود را بدون اینکه سیب را ازآن خودنموده باشیم و سیب از آن ما شده باشد ، داریم .
زمانی که این پروسـه با موفقیت و بدون اتفاقات غیر منتـظره احتـمالی به پایان برسد و تفاله آن نیز خارج گردد و انرژی آن با ما همراه می گردد ، آن وقت سیب از آن ما گردیده و ما و سیب قابل تفکیک نبوده و وجود ما استـحاله می گردد و سیب با وجود مان عجین می گردد .
با توجه به این مثال سیب، می توانیم آگاهی را تبیین کنیم.
تجارب زندگی نیز مانند همین سیب هستند و می توانیم ببینیم در ارتباط با هر تجربه ای ، و درسی که می بایستی در مجاورت با آن تجربه دریافت می نموده ایم و آگاهی مربوطه و مابقی مراحل چه بوده و چه نامی را با خود به همراه دارد و بر ما و آن تجربه چه گذشته است؟!…..
پس توجه داشته باشیم که آگاهانه زیستن ، فقط و فقط در مسیر رسیدن به رسالت شخصیِ توحیدی ما و فردیت و هویتمان مفهوم می یابد و لا غیر و هر آنچه که ما زندگی می کنیم و در مسیری به غیر از آن برایمان رقم می خورد ، قطعاً آگاهانه صورت نگرفته و جزوِ انتخابهای مسئولانه و از سر آگاهی مان قلمداد نمی گردند .
حتی می توانیم از برخی تعارضات و بیماریها و مسائل مربوط به سیستم بلع و هضم و جذب و دفع خود و متناظر با آن و رویکردی که در مجاورت با تجربه هایمان داریم ، پیامهایی در این مورد دریافت نماییم.
این مطلب ادامه دارد