رویکرد و نوع نگاه جنگجویان غیر سازنده در شکل تسخیر شده و ناآگاهانه حالتهای مختلفی دارد ، در چنین حالتی این افراد ،
زندگی را به مثابه میدان جنگ و کارزار می دانند که در آن می بایستی صرفاً برای حفظ بقا و یا احیاناً ادامه و حفظ آن همواره می بایستی با تمام قوا جنگید .
به نظر آنها دنیا از سه گروه تشکیل شده که عبارتند از
جنگجو ، موجودات شرور که بایستی با آنها جنگید و قربانیان که می بایستی برایشان جنگید
و هر آدمی نیز یا جنگجو است و یا موجود شرور و یا قربانی ، اینها آموزگاران و یا مربیانی هستند که جز ایجاد محیط رقابت و مبارزه و ایجاد محیط برتری طلبی راه دیگری برای آموختن وجود ندارد
به عنوان مثال این افراد پزشکانی هستند که به جای بررسی علت بیماری و آنچه که باعث ایجاد آن گردیده و گرفتن پیام بیماری و انتقال آگاهانه آن به بیمار ، صرفاً بی رحمانه علیه بیماری اعلام جنگ نموده و اصلاً به این نکته توجه ندارند که با این رویکرد بیمار این احساس را دارد که تمام بدنش تبدیل به میدان جنگ گردیده و از این صحنه کارزار یکی یا بیماری و یا بیمار می بایستی زنده خارج شوند .
یا سوداگردان و تجار و کسبه ای هستند که بدون در نظر گرفتن سایر ابعاد وجودیشان و آنچه که در اطراف و پیرامونشان می گذرد صرفاً به دنبال کسب سودهای کلان ، زودرس و سرشارند که بدون کمترین زحمت و دردسری می بایستی حاصل گردیده و اصلاً برایشان اهمیتی ندارد که از این رهگذر سلامتی روحی و روانی خودشان ویا خانواده شان و یا محیط زیست و یا اموال عمومی آسیب ببیند .
به عقیده شما، این رویکرد و اینگونه دیدن خود و محیط پیرامون چه عواقبی می تواند به همراه داشته باشد ؟
نگرش اینچنین به جهان هستی و چنین عینکی را بر چشم داشتن برای شخصی که این کهن الگو در او فعال است تبعات بسیار خطرناکی می تواند به همراه داشته باشد .
در حقیقت تکیه و اعتماد بیش از حد به نگرش قربانی ، جنگجو ، موجود شرور می تواند احساس بسیار رضایت آور پیامبری به ما بدهد و شخصی که با این دیدگاه در جهان هستی زندگی می کند به طور ناخودآگاه همواره پالس و انرژی ایجاد چنین محیط و چنین عناصری را در محیط از خود منتشر می سازد یعنی خود به نوعی تولید کننده قربانی و موجود شرور و جنگ به حساب می آید .
از طرف دیگر او با چنین تفکری همواره محتاج و نیازمند وجود قربانی و موجود شرور است تا بتواند احساس رضایتمند بودن را با خود به همراه داشته باشد، یا به عبارت دیگر میگوید
” من هستم زمانی که جنگ است و من هستم زمانی که در حال پشتیبانی از قربانی باشم و من هستم زمانی که موجود شرور می باشد که من با او در حال جنگ باشم او در حال ظلم به قربانی باشد”
و نکته حائض اهمیت اینکه با اینگونه رفتارش می خواهد که ایجاد تفاوت با دیگران نموده و احساس برتری طلبی خود را قانع نموده و حفظ نماید و انسان بودن و متجلی بودن خود را به خودی خود برای داشتن احساس خوب بودن و متفاوت بودن کافی ندانسته و احساس رضایتمندی نمی کند.
و جنگجویی که می خواهد از همه حتی سایر جنگجویان بهتر و برتر باشد و از این طریق خود را اثبات نماید و حال خوب خود را از رهگذر اینگونه ایجاد تفاوت نمودن تائید نماید و همچنین بد بودن و یا حداقل به خوبی او نبودن دیگران را تصریح کند نمی تواند اخلاقیات خوبی داشته باشد و احتمالاً در این مسیر نیز مظلومیتهای زیادی ایجاد کرده و خود به نوعی منشأ شر می گردد .