" اگر سوگ هایمان به پایان نرسد، چه ؟ "
معمولا از انسان خواسته می شود که به سوگ هایش پایان بخشد ، اما آیا این کار همیشه ممکن است ؟!
فقدان مبهم :
احساس سوگی ماندگار بهخاطر فقدان چیزی که چیستی آن ناشناخته است.
فقدان مبهم مفهومی جامع است و طیفی از فقدانهای متوسط تا شدید را دربر میگیرد که ما تصوری از آنها نداریم و به قسمت های ناآشکار معمولاً نادیدهگرفتهشده در زندگی افراد اشاره دارد. این مفهوم میتواند به شکلهای مختلف و غالباً روزمرهای درآید: پدر یا مادری الکلی، که وقتی مست نیست آدم دیگری میشود؛ همسر قبلیتان، که اگرچه از هم طلاق گرفتهاید ولی رابطهتان با او هنوز تمام نشده است؛ عزیزی که بهخاطر مهاجرت دیگر با او تماس ندارید؛ یا فرزندی که سرپرستیاش را از خود سلب کردهاید. این فقدانها در معنای سنتی کلمه بدون «خاتمه» بودند، نوعی احساس تناقص -همزمانی حضور و غیبت- که به نقطهای پایانی نمیرسید. آیا میتوان به عزای کسی نشست که بدنش حاضر ولی ذهنش غایب است یا مرگش تأیید نشده؟ آیا میتوان برای آیندۀ متوقفشده سوگواری کرد؟
فقدان مبهم اصطلاحی است که به ماهیت نامشخص زخمهای هیجانی می پردازد.
این اولین باری است که مفهوم فقدان مبهم، بهعلت همهگیری کرونا به سطح بالاتری، یعنی جامعه، تعمیم داده شده است .فقدانهایی که جامعه همیشه به رسمیت نمیشناسد. با این کار میتوانیم به همراه یکدیگر، دوباره به چیستی فقدان بیندیشیم.
«کرونا ،این بحران بهداشتی جهانی فقدانهای مبهم زیادی به بار آورد. عدهای در حالی در بیمارستان فوت کردند که تنها بودند و خانوادهها اجازۀ دیدنشان را نداشتند. آنها از تسکین آخرین خداحافظی محروم ماندند. دانشجویان نتوانستند مراسم فارغالتحصیلی بگیرند، با همکلاسیهایشان خداحافظی کنند و در سال تحصیلی جدید دوستان تازه پیدا کنند. خیلی از بچههای کوچک در خانه تحصیل کردند، بعضیهایشان تنها در اتاق و روبهروی یک رایانه بودند. خیلیهای دیگر بهدلیل نداشتن رایانه یا اینترنت پرسرعت با مشکل مواجه شدند. تجارب حیاتی که بهطور سنتی نشانۀ بزرگشدن بودند از دست رفتند، تجربهای فراواقعی برای کودکان و والدینشان».
فقدان مبهم میتواند منجر به «سوگ منجمد» شود، یعنی وقتی آدمها در غم خود گیر میکنند. و همچنین میتواند به «سوگ محروم» هم منتهی شود، یعنی موقعیتی که دیگران فقدانی مهم در زندگیتان را مشروع یا لایق حمایت نمیدانند.
دو دستۀ اصلی در این فقدانها وجود دارد : «فیزیکی» و «روانی». به طور مثال در توصیف روزهای ابتدایی همهگیری کرونا : «اولین دسته فیزیکی است -نه پیکری برای دفنکردن و نه مدرکی برای مرگ وجود دارد. این را میتوانیم در مرگهای ناشی از کرونا ببینیم، جایی که خانوادهها اجازۀ دیدن بدن فرد فوتشده را ندارند و نمیتوانند آیینهای معمول تدفین و عزاداری را به جا آورند». این فقدانها، بهجای اینکه با رویداد خاصی ختم شوند، معمولاً چند سال ادامه مییابند و هرروز عمیقتر میشوند، به گونهای که سوگواران به آن پی نمیبرند.
دسته دوم غیبت روانی میتواند وسواس یا درگیری ذهنی را هم در بر گیرد، همانطور که خیلیها «دربارۀ ویروس کرونا نگران و مضطرب هستند». فاصلهگیری اجتماعی نوعی فقدان مبهم بود، اینکه نمیتوانستیم عزیزانمان را ببینیم یعنی بهلحاظ روانی حاضر ولی بهلحاظ فیزیکی غایب بودیم.
"پاولین باس" متخصص زمینۀ فقدان است، او بیان میکند که خودش هم دارد یادمیگیرد که چطور سوگواری کند. بیماری طولانی همسرش باعث شد زندگی او شبیه به موضوعی شود که زندگی حرفهایاش را صرف مطالعۀ آن کرده بود. او سالها به دور از خانواده ،احساس ابهام فقدان پدر ، مادر و خواهرش را تجربه کرده بود .در تابستان ۲۰۲۰، حال همسرش رو به وخامت گذاشت. ابتدا در بیمارستان بستری شد. چند هفتۀ بعد به مرکز توانبخشی منتقل شد. یک شب، باس فهمید که همسرش نمیتواند قاشق به دست بگیرد و مجبور شد خودش به او غذا بدهد، ولی حال همسرش عادی بود و پرستار گفته بود رو به بهبودی است. باس شب آنجا را ترک کرد، همسرش او را بوسید و خداحافظی کردند. ساعت ۱۰ آن شب، دکتر تماس گرفت و گفت همسرش واکنشی نشان نمیدهد. باس و دخترش بهسرعت خود را به آنجا رساندند و فهمیدند او سکته کرده است. کارکنان برایشان صندلی آوردند تا استراحت کنند، ولی نمیتوانستند بخوابند. صبح، دختر باس به خانه رفت تا دوش بگیرد و به مادرش هم توصیه کرد همین کار را بکند. ولی باس گفت که میماند. باس در ادامه با صدایی لرزان میگوید «همۀ آدمهای زندگیام، ازجمله پدر، مادر، خواهر و برادرم، زمانی مردند که پشتم را به آنها کرده و رفته بودم. ولی این بار گفتم که نمیروم. سپس به همسرم خیره شدم و پنج دقیقه بعد نفس آخرش را کشید».